عدالت آموزشی همواره کانون توجه متخصصان تعلیم و تربیت بوده است. رشد نظریات فلسفی و آموزشی جدید نیز به امکان تحقیق بیشتر آن کمک کرده است. رهایی از کاستیها و رسیدن به عدالت در آموزش نیازمند توجه به دو موضوع مهم است. نخست آنکه باید به تحولهای بیسابقه فکری، اجتماعی و سیاسی که در پرتو انقلاب ارتباطات پدید آمده است، توجه شود. دوم، تحول بنیادی در نظامهای آموزشی نیازمند طرح نظریهای از عدالت است که در عین توانایی برطرفکردن نیازهای مادی زندگی، به نیازهای معنوی انسان نیز پاسخ گوید. به نظر میرسد که درون مایهها و عناصر چنین نظریهای وجود داشته باشد و باید برای رسیدن به آن تلاش جدی صورت گیرد.
عدالت آموزشی به چه معناست؟
عدالت در آموزش شامل مدارس و جوامعی میشود که در آنها معلمانی واجد شرایط استخدام میشوند که میتوانند آموزشی با کیفیت ارائه دهند و دسترسی عادلانهای به منابع آموزشی و دورههای پیشرفته برای همهی دانشآموزان فراهم شود تا اطمینان حاصل شود که همه آنها از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند و آماده برای اشتغال هستند. همه کودکان مستحق آموزش عمومی با کیفیت بالا و مناسب هستند. برابری فرصتها ارزش اساسی کشور ما است و مدارس دولتی بهترین راه برای تضمین عدالت آموزشی برای هر کودک، صرفنظر از نژاد، مذهب، توانایی، درآمد یا محل سکونت است. عدالت در آموزش، تلاش برای دستیابی به فرصتهای برابر از طریق آموزش با کیفیت بالا برای هر دانشآموز است.
جایگاه عدالت آموزشی در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
مسئله عدالت در آموزش از جمله ایدههایی است که در سند تحول نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران در سال 1390 به آن پرداخته شده است. واژه عدالت به طور انفرادی و یا ترکیبی، حدود چهارده بار در سند مذکور آمده است. همچنین برای تحقق هدف عملیاتی سند، راهکارهای هشت گانه زیر پیشنهاد شده است:
راهکار 1 عدالت آموزشی.
دوره پیشدبستانی را به ویژه در مناطق محروم و نیازمند حتی الامکان با مشارکت بخش دولتی و با تاکید بر آموزشهای قرآنی و تربیت بدنی و اجتماعی تعمیم دهند.
راهکار 2 عدالت آموزشی.
برنامهریزی و تمهید مقدمات برای پوشش کامل دوره آموزش عمومی و برخوردار از کیفیت مناسب در تمامی مناطق کشور.
راهکار 3 عدالت آموزشی.
ایجاد عدالت آموزشی با توانمندسازی دانشآموزان ساکن در مناطق محروم، روستاها، حاشیه شهرها، عشایر کوچنشین و همچنین مناطق دوزبانه با نیازهای ویژه، و ایجاد فرصتهای آموزشی متنوع و با کیفیت برای آنها.
راهکار 4 عدالت آموزشی.
اولویت بخشی به تامین و تخصیص منابع، تربیت نیروی انسانی کارآمد، تدوین برنامه برای رشد، توانمندسازی و مهارتآموزی، ادامه تحصیل و حمایت مادی و معنوی از دانشآموزان مناطق محروم و مرزی.
راهکار 5 عدالت آموزشی.
اختصاص حداقل 10 درصد و حداکثر 20 درصد از برنامه آموزشی به معرفی حرفهها، هنرها، جغرافیا، آیین و رسوم و نیازها و شرایط اقلیمی و جغرافیایی استانها به ویژه مناطق روستایی و عشایری با رعایت استانداردهای ارتقای کیفیت و تقویت هویت اسلامی دانشآموزان در چهارچوب ایجاد کارآمدی و تقویت هویت ملی
راهکار 6 عدالت آموزشی.
طراحی و تدوین برنامه آموزشی متناسب با نیازها و نقشهای دختران و پسران.
راهکار 7 .
طراحی و تدوین برنامه تعلیم و تربیت انعطافپذیر، متناسب با ویژگیهای شخصیتی و محیطی استعدادهای گوناگون دانشآموزان به منظور شکوفایی استعدادهای خاص و افزایش کارآمدی و مفید بودن آنها.
راهکار8 .
سازماندهی و به کارگیری بهینه و اثربخش منابع انسانی و توزیع عادلانه آن در سراسر کشور.

رویکرد بنیادی سند تحول برای تحقق عدالت آموزشی کدام است؟
مبانی سند تحول بنیادین برای تحقق عدالت آموزشی از یک سو بر پایهی نگرش آرمانی_افلاطونی و با آمیزهای از تفسیر ایدئولوژیک از دین و از سوی دیگر به کمک روشی استنتاجی و عقلانی تدوین گردیده است. گرچه تحقق هر تحولی نیازمند وجود آرمانی است، اما یکی از چالشهایی که آرمانگرایی پدید میآورد دورافتادن از واقعیتها است. در رویکرد آرمانگرای سند تحول، جامعه ایدهآل، جامعهای تصویر شده است که در آن همگان از تفسیری واحد از آموزههای دینی برخوردار بوده و ایدئولوژی رسمی واحدی را میپذیرند. تنوع و تکثر تنها در درون چارچوبهای ایدئولوژی رسمی پذیرفته میشود. در چنین رویکردی، عدالت اجتماعی و آموزشی از طریق تحقق وضعیت آرمانی رخ میدهد که از پیش تعیین شده است.
در قیاس میان آرمانها و واقعیتهای موجود، داوری همواره به نفع آرمانهایی است که براساس برداشتی رسمی بیان میشوند. در این رویکرد نهادهای آموزشی ابزارهای مناسبی برای تعمیق و مشروعیتدادن به آرمانهای ایدئولوژیک محسوب میشوند. چنین نگرشی را میتوان در فلسفه اخلاقی و سیاسی افلاطون نیز مشاهده کرد. عدالت آموزشی موردنظر افلاطون از یک سو بر نوعی برداشت متافیزیکی از حقیقت استوار است و از سوی دیگر تحقق آن منوط به اعمال نظارت شدید دولت و ایجاد یک جامعه یکپارچه و سلسه مراتبی است. در نگاه افلاطون حقیقت چیزی است که تنها از طریق خردورزی قابل شناسایی است. خردورزی راهی به سوی دانایی است و دانایی نیز بنیاد عدالت است. بر این اساس یک جامعه عادل جامعهای است که خردمندان بر آن حکومت میکنند.
ایجاد تحول بنیادین در جامعه با توجه به رویکرد عدالت خواهی
عدالت، اساسیترین ارزش اخلاقی و اجتماعی در نظام اسلامی و به نوعی عامل بقای جامعه است. بر این اساس، باید در تمامی جنبهها و شئون حیات اجتماعی تجلی داشته باشد و تمامی سازوکارهای اجتماعی در راستای آن حرکت کنند. رويكردهاي عدالت هر چه كه باشد، در اين نكته شكي نيست كه تحقق عدالت اجتماعی و عدالت آموزشی از آرزوها و آرمانهای ديرينه آدمي است. از زمان افلاطون تاكنون بحثهای دامنگستری در اینباره انجام گرفته و کوششهای بسیاری برای تحقق آن پدید آمده است. در كنار اين كوششها، فلسفه وجودی اديان بزرگ الهي به ویژه اسلام نيز تحقق قسط و عدل بوده است، با اين وجود، رويداد قابل ملاحظهای كه در طي دو سده گذشته اتفاق افتاده است، برقراري نسبت نزديكي است كه براي تحقق عدالت ميان نهاد سياست و نهاد آموزش و پرورش پديد آمده است.
در طي اين مدت براي تامین و گسترش آرمانهای سياسي و اجتماعي، نهادهاي آموزشي در كانون توجه دولتها قرار گرفته است. از لحاظ تاريخي اگرچه آموزش و پرورش همواره مورد توجه حكومتها قرار داشته، اما با پيدايش دولت و ملتهای مدرن توجه به نقش و اهميت نهادهاي آموزشي فزوني گرفت. در دو سده گذشته به آموزش و پرورش به عنوان ابزار مناسبي نگريسته شده كه میتواند براي تعميق و بسط ایدئولوژی سياسي بكار رود. از اين منظر كه به نقش نهادهاي آموزشي بنگريم، اهمیت عدالت آموزشی را بیشتر متوجه میشویم و به خوبي در خواهیم يافت كه چرا اين دسته از نهادها چنين در كانون توجه و برنامهریزیهای دقيق دولتها قرار میگیرند.